نکبت نادانى
يك قرن از انقلابى مىگذرد كه به خاطر نفهمی و عناصر خودفروخته به شكست انجاميد شده.
ميرزاده عشقى قهرمانی که به جرم عشق به ملت ترور شد
او از نخستین روشنفکران مدافع و حامی آزادی بانوان بود و به اين جهت مورد تکفير قرار گرفت و حکم قتل او داده شد
ميرزاده عشقى در تيرماه 1303 در سن 31سالگى توسط ماموران رضاشاه با گلوله ترور میشود
شعر ذیل بر سنگ مزار عشقی حک شده است.
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن ای مهد عشق پاک
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
شعر باید رید، یکی از تندترین و معروفترین اشعار عشقی .
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل ار در این بام و بر است
به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
آنکه بگرفته از او تا کمر ایران گه
به مکافات الی تا کمرش باید رید
پدر ملت ایران اگر این بی پدر است
بر چنین ملت و روح پدرش باید رید
به مدرس نتوان کرد جسارت ، اما
آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید
این حرارت که به خود احمد آذر دارد
تا که خاموش شود بر شررش باید رید
شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد
غفرالله که کنون بر اثرش باید رید
آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر
از توک پاش الی مغز سرش باید رید
گر ندارد ضرر و نفع ، مشیرالدوله
بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید
ار رَود موتمنالملک به مجلس گاهی
احتراماٌ به سر رهگذرش باید رید
فرخى يزدى در 25 مهر ۱۳۱۸ ش در زندان قصر در51 سالگي به قتل رسيد.
محل دفن فرخي يزدي هيچگاه معلوم نشد اما برخي مسگرآباد تهران را مدفن او ميدانند.
4 سال بعد از مرگ فرخي در پي سقوط رضا شاه، پزشك احمدي(پزشك زندان قصر) در دادگاه جنايي تهران به جرم «قتلهاي عمد در عصر رضاشاه» از جمله قتل فرخي يزدي به اعدام محكوم شد. در دادگاه گفته شد، فرخي يزدي با تزريق آمپول هوا توسط پزشك احمدي در زندان به قتل رسيده است.
فرخی یزدی سردبیر روزنامه طوفان، نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیتبود
طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شد.
سروده زیبا و ماندگار شهید محمد فرخی یزدی
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
میدوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفانزای، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
میتوان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل میکند در این محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی
ملک الشعراء بهار ازمردان شعر و ادب و سياست و تاريخ
مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه تر کن
زآه شرربار، اين قفس را برشکن و زيروزبر کن
بلبل پربسته زکنج قفس درآ نغمه آزادی نوع بشر سرا
وزنفسی عرصه اين خاک توده را پرشرر کن
احمد کسروی، تاریخنگار، پژوهشگر، حقوقدان, ترور بدست دو تن از اعضای تروریستی فدائیان اسلام انجام شد. اعضای این گروه اجازه این قتل را از مراجع و مجتهدین قم و نجف گرفته بودند.
احمد کسروی در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار و اجبار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد بود.
احمد کسروی بیش از 70 کتاب در زمینههای گوناگون و به زبانهای فارسی و عربی نوشته است. آثار ارزشمند او در حوزهی تاریخ همچنان به عنوان منابع معتبر شناخته میشوند؛ از جمله کتاب تاریخ مشروطهی ایران, شیعیگری، مشهورترین و ستیزهگراترین کتاب در مورد مذهب
علی دشتی (۱۱ فروردین ۱۲۷۶– ۲۶ دی ۱۳۶۰) پژوهشگر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامهنگار، دیپلمات ایرانی
علی دشتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در حالیکه در میانه دههٔ هشتاد زندگیاش بود، دستگیر، زندانی، شکنجه و در دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام نوشتن کتاب ۲۳ سال و نقد اسلام، به اعدام محکوم شد
عارف قزوینی تصنیفساز، موسیقیدان و شاعر و یکی از مهمترین و اثرگذارترین شعرای عصر مشروطیت محسوب میشود
محمد علی جمالزاده
سید محمد علی جمال زاده در سال 1270 هـ . ش. در اصفهان در محله ی بیدآباد و نزدیک به چهار سوی علیقلی آقا بود به دنیا آمد.
جمالزاده با اولین اثرش یعنی یکی بود یکی نبود که در سال 1301 منتشر شد بر نویسندگان بعد از خود همچون «صادق هدایت»، «جلال آل احمد» و «بزرگ علوی» تاثیر گذاشت.
کتاب “يکی بود يکی نبود” در تهران غوغا به راه انداخت. چماقهای تکفير به حرکت درآمدند. بسياری از متعصبين در مساجد و منابر اجتماع میکردند و با کفر و زندقه به صفآرايی مشغول میشدند. مسجد جامع مرکز اجتماع علما و ذاکرين شد. برای ناشر کتاب در ايران تقاضای تبعيد کردند. بازارها و دکانها تعطيل شدند و ولولهای در شهر ايجاد شد. عامل جنجال يکی از داستانهای کتاب به نام “بيله ديگ، بيله چغندر”
«چيز غريبی که در اين مملکت است اين است که گويا اصلا زن وجود ندارد. تو کوچهها دخترهای کوچک چهار پنج ساله ديده میشود ولی زن هيچ در ميان نيست. من شنيده بودم که در دنيا “شهر زنان” وجود دارد که در آن هيچ مرد نيست ولی “شهر مردان” به عمرم نشنيده بودم. در فرنگستان میگويند ايرانیها هرکدام يک حرمخانه دارند که پر از زن است ولی الحق که هموطنان من خيلی از دنيا بیخبر هستند. در ايرانی که اصلا يک زن پيدا نمیشود چه طور هر نفر میتواند يک خانه پر از زن داشته باشد؟
امان از جهل! يک روز ديدم تو بازار مردم دور يک کسی را که موی بلند دارد و صورت بی مو و لباس سفيد بلند و کمربند ابريشم داشت گرفتهاند. گفتم يقين يک نفر زن است و با کمال خوشحالی دويدم که اقلا يک زن ايرانی ديده باشم ولی خير، معلوم شد يارو درويش است… يک روز از يکی از ايرانيانی که با من رفيق شده بود و دارای چندين اولاد بود پرسيدم پس زن تو کجاست. ديدم فورا سرخ شد و چشمهايش ديوانهوار از حدقه بيرون آمد و حالش به کلی دگرگون شد و فهميدم … که در اين مملکت نه فقط زن وجود ندارد بلکه اسم زن را هم نمیتوان بر زبان آورد».
و در شرح خاطرهای از کودکی خود مینويسد: “از ميدان شاه که میگذشتم ديدم مردم جمع شدهاند و غوغايی برپاست. نزديک شدم ديدم دو نفر تاجر بلند بالا را با سر برهنه در ميان گرفتهاند و میگويند بابی هستند و آنها را به طرف مسجد شاه که مسجد آقا نجفی بود میبردند. در همان وقت شخصی که يک پيت حلبی نفت با جامی در دست داشت فرا رسيد و مردم از آن نفت خريدند و ريختند به روی آن دو نفر و آتش زدند و همانطور که آن دو میسوختند و التماس میکردند آنها را کشانکشان به طرف مسجد میبردند…
دوان دوان به خانه برگشته قضايا را برای مادرم حکايت نمودم و گفتم که در مسجد شاه يک نفر از تماشاچيان ناگهان نگاهش به من افتاد و مرا شناخت و گفت تو بچه بابی در اينجا چه میکنی؟ و من گريهام گرفت و فرار کردم.”
و اين اندوه همچنان ادامه دارد …
Leave a Reply