شجره نامه فاميل شاه سياه
شجره نامه و خاندان فاميل شاه سياه
تغيير فاميل به چهره گشا و یا شهند
معنی کلمه شاه سیاه در لغت نامه دهخدا , مترادف و متضاد و هم آوا کلمه شاه سیاه و شاه سیاه لقبی بود که مخالفان آزادی به سیدعبداﷲ بهبهانی داده بودند
ویکیپدیا:
سید عبدالله بهبهانی (۱۲۱۹ نجف – ۲۵ تیر ۱۲۸۹ تهران) از مجتهدان شیعه و رهبران جنبش مشروطه ایران بود. وی بلافاصله پس از برقراری مشروطه قدرت بسیاری یافته بود به طوری که عملاً مانند یک شاه بر کشور حکومت میکرد و افرادی که میخواستند در ایالت و ولایات به مقامات مهم کشوری و لشکری برسند یا در پایتخت پستهای وزارت و صدارت را احراز کنند به وی مراجعه میکردند و به همین جهت و با توجه به رنگ چهرهٔ تیرهاش نزد عموم مردم به شاه سیاه معروف شده بود
خانه سید عبدالله بهبهانی، مانند خانه وزراء و محل رفتوآمد ارباب حاجت است و بالجمله وضع آقا سید عبدالله را در خرج فوقالعاده و بی بند و باری زندگی، جز به کارهای بی بند و بار میرزا علی اصغر خان امین السلطان، به چیز دیگر نمیتوانم تشبیه کنم. چند کالسکه و درشگه نگاه داشته، چهل اسب در سر طویله اش بسته میشود. پسران متعددش هر یک زندگانی وسیع و اسباب تجمل بسیار و خرج فراوان دارند. معلوم است این اداره وسیع لااقل در ماه چند هزار تومان خرج دارد و از کجا میرسد در صورتی که عایدی معینی ندارد و تمام را باید از اینجا و آنجا به دست آورد.
بهبهانی در یکشنبه ۲۵ تیر ۱۲۸۹ در منزل خود به دست سه نفر کشته شد. کسروی قاتل او را از دسته حیدرعمواوغلی میداند که به دستور حسن تقیزاده این کار را کرد
:نتيجه
به نطر من شاه سیاه يعني خدمتکاره شاه و اين يک فاميل نيست بلکه يک لقب است و هر چه دهخدا گفته و هر کس کپى کرده تو ویکیپدیا من کارى ندارم .بنده مستند مىکنم به حرفهاي سلطنت خانم و سرور اقا که گفت نياکان ما در دربار کار ميکردند. لازم به تذکر است که از قوم شاه سياه هيچکدام سيد به عبارتى نياکان عرب ندارند والسلام
حالا اگر فاميلت شاهسياه بگرد جدتو پيدا کن . نتونستي بنويس به من تا نمردم
خانه خانم جان
سالها تمامی شمسي می باشد
چند کلمه در مورد ميرزا جواد وزير از کتاب تاریخ روضه الصفا ناصرى جلد ۱۰
ذکر حرکت اعليحضرت شاهنشاهی (محمد شاه) از دارالسلطنه طهران به جانب اصفهان
چون در هنگام عزیمت یورش خراسان حکومت اصفهان به حکم شاهانه به فضلعلی خان قراباغی (امیرتومان) که از اعاظم چاکران معتبر و دلیران نامور نایب السلطنه مغفور بود مفوض افتاد، پس خسرو خان گرجی احضار شد
در غیبت موكب ظفرکوکب که به تطويل انجامیده بود، بعضی فتنه جویان در ایران به تفتن می کوشیدند و از خارج و داخل رخنه و ثلمه در حدود و ثغور این ممالک می خواستند، جمعی از اشرار اصفهان نیز در این ایام سر به فتنه و شرارت برآورده بودند فضلعلی خان بیگلربیگی میرزا جواد وزیر مالیات دیوان اصفهان را که محرک اشرار بود به قتل آورد سال 1837,۱۲۱۶ و بعضی از مفسدین را در میدان نقش جهان بکشت
در ضمن بدونيد که تاریخ روضه الصفا ناصرى مملو از دروغ و اغراق است
اصفهان با ۲۰۰.۰۰۰ نفر پر جمعیت ترین شهر ایران بود
|
لوطیان و نقش آنان در آشوبهای اصفهان بین سالهای 1203 تا 1227 برابر با 1824 تا 1849 م
اجتماع لوطیان در دوره قاجار به ويژه در آشوبهای شهر اصفهان است.
آشوبهايی که منجر به لشکرکشی فتحعلیشاه 1203 محمدشاه 1216 و ناصرالدينشاه به اصفهان 1227 شد
لوطیان چه کسانی بودند و چه پیشینه و جايگاهی در جامعه قاجار داشتند؟
در شورشهای اصفهان چه نقشی داشتند؟
ونقش و کارکرد آنها در اين شورشها چه بود؟
در دو ره قاجار گروهی از معرکه گیران مانند، مارگیران، رسنبازان، طاسبازان، میمون بازان، شعبده بازان و آوازه خوانها و نوازندگان با عنوان لوطی نام برده میشد
فتحعلیشاه 1203 برای تنبیه اهل اصفهان و کشتن الواط و سیاست اشرار به اصفهان آمدند … لنبان را خراب و ويران کرده و حاجی هاشم خان را با دويست نفر از بستگان، چه کشتند و چه بیخانمان کردند … ولی باطناً برای گوشمال يکی از علمای بزرگ آن عهد بود که زياده از حد اعتدال، به کار سلطنت دخل وتصرف میکرد
از نتايج اين لشکرکشی سرکوب لوطیان لبنانی، عزل عبدالله خان امین الدوله از صدارت و برکناری فرزندش از حکومت اصفهان است
فتحعلیشاه نیز که چندان به فکر خشکاندن ريشه اين حوادث نبود به فکر تاراج غنايم بود؛ به طوری بعد از ورود به اصفهان، حاجی هاشم خان را مأخوذ داشته از هر دو چشم نابینا ساخت و فرمود چون امین الدوله در تأديب حاجی هاشم خان مسامحت کرد، اگر خواهد از محل خود ساقط نشود 50.000
تومان زر مسکوك به خازنان حضرت سپارد
فتحعلیشاه پس از عزل امین الدوله، شاهزاده محمدمیرزا را به حکومت اصفهان منصوب کرد و او را سیف الدوله لقب داد و يوسف خان گرجی را در خدمت سیف الدوله شاغل خدمت کرد
فتحعلیشاه در سال 1213 در اصفهان درگذشت و اين در حالی بود که در اواخر عمرش برخی از لوطیان اصفهان به سرکردگی رمضان شاه به غارت شهر پرداخته بودند
در اواخر حکومت فتحعلیشاه ،آشوبها و ناامنیهايی در اصفهان، به ويژه از ناحیه لوطیان، در شهر ايجاد شد. محمدشاه سیف الدوله حاکم را عزل و خسروخان گرجی را به حکومت اصفهان منسوب کرد. او ازرجال مهم و با نفوذ دوره فتحعلیشاه و محمدشاه بود
خسروخان چندان مايل به جلب نظر بزرگان محلی به ويژه روحانیون نبود . خسروخان گرجی حاکم اصفهان چند فقره شفاعت علمای شهر را قبول ننمود مردم بر او شوريدند و او را در عمارت هفت دست محصورداشتند
سید محمد باقر شفتی در مخالفت با محمدشاه به اتفاق میرمهدی امام جمعه و حمايت لوطیان شهر و لوطیان تحت امر خود علیه خسروخان به صورت آشکار وارد يك مبارزه جدی شدند. اورهبری مبارزه را بر عهده داشت
در صفحه ۱۰۱ کتاب «روضات الجنات فی احوال العلما و السادات» اثر «میرزا محمد باقر موسوی خوانساری» اشاره شده که حضرت حجتالاسلام (سید محمد باقر شفتی) حد کشتن را در مورد ۹۰ تا ۱۲۰ نفر به دست خود اجرا کردهاست. محمد علی مدرس تبریزی نیز در صفحه ۲۸ کتاب «ریحانهالادب» به همین موضوع اشاره کردهاست. عباس اقبال آشتیانی سید محمد باقر شفتی را قسیالقلب و سنگدل خواندهاست. نویسنده «قصص العلماء» (میرزا محمد مجتهد تنکابنی) شرح میدهد که روزی سید محمد باقر شفتی از یک شاگرد نانوایی میشنود که خلافی کردهاست. وقتی از شاگرد نانوا سه مرتبه مسئله فوق را میشنود میرود خانه و با شمشیر آختهاش برمیگردد و درجا «حدود الاهی» را در مورد آن شاگرد نانوا اجرا کرده به سزای اعمالش میرساند. این موضوع در صفحه ۱۳۷ کتاب «قصص العلما» آمدهاست
محمدشاه بعد از حل موقت مسئله هرات برای سرکوب شورش اصفهان 1216 شخصاً با شصت هزار قشون و هشتاد عراده توپ برای تنبیه الواط اصفهان به اصفهان لشکرکشی کرد و برای گوشمال اهل اصفهان چقدرخونريزی کردن و چقدر آدم کشتند
حاج غلامحسین رهبر لوطیهای اصفهان با شديدترين شکل ممکن زير شکنجه کشته شد.
کنت دوسرسی، سفیر دولت فرانسه که در زمان حضور محمدشاه در اصفهان بود مینويسد قطعه های نازك چوب زير ناخنهايش خرد کرده، سپس تمام دندانهای او را کشیده و روی سرش کوبیده بودند
جرائم کم و بیش بزرگ را غالباً با بريدن دماغ، گوش و دست و يا درآوردن چشم و يا اعدام مجازات میکنند و قسمی را ناخن و دندان میکشید، بعضی را تا نیمه تن در خاك کرده بقسمی که سرشان در زمین فرو میرفت پاهايشان را معلق میداشتند
از مقاله محمدرضا نصیری / داریوش رحمانیان / سیدحسین رضوی خراسانی
خسروخان گرجی کى بود?
آندره قایتمازئانتس (معروف به خسروخان گرجی)، زادهٔ تفلیس، ۱۷۸۵ میلادی، درگذشت تهران ۱۸۵۷ میلادی) یک خواجه بانفوذ در دوره قاجار از دوره فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه قاجار بود.
خسرو خان در سال ۱۲۱۳، بعد از مرگ فتح علی شاه قاجار و به قدرت رسیدن محمّد شاه قاجار، حاکم اصفهان شد. در زمان حکومت وی مالکین لنجان از پرداخت مالیات امتناع کردند و خسرو خان نیز بعضی از مضنونین را دستگیر ساخت. عامل تحریک مردم، محمّد ابراهیم درچهای از کدخدایان لنجان بود که در زندان خسرو خان در گذشت. زندانی بعدی آقاشفیع از سرشناسان نجف آباد و از معتمدین شهر بود. والی وی را با وساطت اشخاص معتبر نیز آزاد نکرد. خویشاوندان آقاشفیع که میترسیدند او به سرنوشت محمّد ابراهیم دچار شود، آشوب و اغتشاش به راه انداختند و مأمورین دولت و اخلالگران با اسلحه به جان هم افتادند. فرخ خان فرستادهٔ تام الإختیار محمّد شاه که برای حل مسئله آمده بود، ضلاح را در عزل خسرو خان دیده و به جای او فضل علی خان قراباغی را حاکم اصفهان نمود. پولاک که خود خسرو خان را دیده است مینویسد: «خسرو خان که متناوباً حکومت یزد، کردستان و قزوین را داشت، از نظر جسمی ممتاز بود و از وی داستانها و ماجراها در سراسر مملکت بر زبان هاست». او تا سن ۱۶ سالگی مسیحی بود و به عنوان اسیر جنگی به ایران آورده شده بود.
خسرو خان گرجي از رجال معتبر دوره فتحعلي شاه و محمد شاه است. هموست كه اسباب و اثاثه خاصه پادشاهي را از علي ميرزا ظل السلطان گرفت و به نزد محمد شاه برد و به حكومت اصفهان نايل شد و با قدرت به حكومت پرداخت و چون توصيه علما را نميپذيرفت در سال شمسی۱۲۱۶ اهالي اصفهان بر ضد او شورش كردند و او را در عمارت «هفت دست» اصفهان محصور ساختند. محمد شاه براي رفع غائله فرخ خان پيشخدمت خاصه (امين الملك بعدي و امين الدوله بعدي) را به اصفهان فرستاد و او اظهارنظر كرد كه بايد خسرو خان احضار شود. دولت نيز پذيرفت و تا ورود حاكم جديد، خود فرخ خان امور اصفهان را اداره كرد. خسرو خان در سالهاي مختلف حكومتهاي گيلان، كردستان و قزوين را نيز بر عهده داشته است.
(خلاصهاي از شرح حال خسرو خان از كتاب چهل سال تاريخ ايران 596/ 2). درين نامه اشاره محمد شاه به حكومت وي در اصفهان است.
. فضل علي خان قرهباغيی (امیرتومان) از رجال دوره سلطنت فتحعلي شاه و محمد شاه و ناصر الدين شاه است كه در سال شمسی ۱۲۱۶ پس از عزل خسرو خان گرجي، حاكم اصفهان شد و چون نتوانست به كارها سروسامان دهد و از بينظمي جلوگيري كند، در سال ۱۲۱۸ از حكومت عزل و منوچهر خان معتمد الدوله به جاي وي منصوب گرديد. (شرح حال رجال ايران 108/ 3)
علمای اصفهان اختلاف زیادی با «منوچهرخان معتمدالدوله گرجی»، حاکم وقت اصفهان داشتند و او را فردی ظالم میپنداشتند. در نتیجه سال ۱۲۱۶، با به دست آمدن بهانهای، ضدش شورشی تدارک دیدند تا بهزعم خود از شرش خلاصی یابند. شورش در شکل محاصره عمارت هفت دست اصفهان که محل سکونت حاکم بود متجلی شد و به سرعت به هدفش یعنی برکناری حاکم نائل آمد.
نامه مکنیل – تحریک سیدمحمدباقر شفتی توسط انگلستان
اگرچه موفقیت در این قضیه اعتماد به نفس علما را بالا برد و مسلما در آینده بر شدت دخالت آنها در امور حکومتی میافزود، به نظر نمیآید آنها نفع و انگیزهای پس از برکناری منوچهرخان در ادامه یافتن شورش و سلب امنیت داشتند. اما میتوان گفت آنها به تبعات قدرتنمایی خود که آشکارا سیطره دولت مرکزی را به چالش میکشید، آگاه نبودند. در نتیجه وضعیتی به وجود آمد که لوطیان شهر اصفهان که پیش از این نیز بارها تمایل به شهرآشوبی نشان داده بودند، کار را دست گرفته و به شورش ادامه دادند. این شورش دهشتناک که طی آن اموال و نفوس بسیاری از اهالی اصفهان تلف شد، تا سال شمسی ۱۲۱۸ که محمدشاه فراغتی برای یکسره کردن کار اصفهان پیدا کرد ادامه یافت و لوطیان عملا اداره شهر را به دست گرفتند. اینکه سرکردگان لوطیان توسط انگلستان تحریک و تطمیع شده بودند تا خیال دولت را از تصرف هرات دور کنند، قابل اثبات نیست اما نامه مکنیل به «سیدمحمدباقر شفتی» در ابتدای جنگ هرات، باعث شده برخی گمان برند حجتالاسلام به سبب اختلافات عمیقش با شاه و صدراعظم وقت، با انگلستان تبانی کرده و ضد لشکرکشی شاه، توطئهچینی میکرد. از آنجا که هدف انگلستان جلوگیری از مسخر شدن هرات توسط قوای ایران بود، نمایندگانش تلاش کردند از اختلافات بین دربار و سیدمحمدباقر شفتی استفاده و با کشاندن سید به طرف خود لشکرکشی شاه را بیاعتبار کنند. در این راستا مکنیل نامهای از زنجان برای شفتی نوشت و براهین انگلستان ضد لشکرکشی به هرات را مطرح کرد.
–
آیینهخانه و کاخ هفت دست در سال ۱۲۷۰ شمسی به دستور ظل السلطان، حاکم نالایق قاجار اصفهان تخریب شد. بعدها بخشی از محوطه در خیابان قرار گرفت و در بخش دیگری کارخانه نساجی وطن احداث گردید و که پس از تعطیلی این کارخانه تبدیل به منطقه مسکونی گردید و نام پارک آیینهخانه و خیابان هفتدست همچنان بر آن باقی است. کاخ هفت دستی که این دیوانه ویران نمود از چنان عظمت و شکوهی برخوردار بود که در تاریخ اوصاف شگفت انگیزی با خود دارد که یک نمونه از این نوشتار، از «جابری انصاری» است که در کتاب «تاریخ اصفهان» درباره عظمت کاخ هفت دست می نویسد: «هفتدست عباسی که امروزه زمینش کارخانه نساجی وطن شده، ایوان مدائن و کاخ خورنق و سدیر، کفش انداز آن نشدی و از بس سنگ و ساروج محکم در آن کار شده، کوهی بود جلو سیل زاینده رود که هزاران سال توفان امواج رودخانه شکستی به بنیانش نمی داد و بیش از بیست هزار زرع زمین با زیر عماراتش بود و گرداگرد صد حجره های تو در تو همه گچ بری و زر اندود، میناکاری استادانه، محیرالعقول، دو حمام زنانه و مردانه داشت، زمین و ازاره ها سنگ مرمر شفاف و حوض هایی از مرمر و سنگ سماق و تختگاه شاه عباس دو ساعت ها چشم تماشاییان را خیره می داشت». تخت شاه عباس دوم در این کاخ بر روی تخت سنگی بزرگ مرمری مانند آیینه صیقلی به طول هفت متر و عرض بیش از سه متر قرار داشته که موج های طبیعی بر جلوه آن می افزوده است.
–
روزهای تاریک اصفهان در زمان ظلّ سلطان حاکم نالایق اصفهان
مسعودمیرزا ملقب به ظلالسلطان، فرزند ارشد ناصرالدین شاه قاجار در سال ۱۵ دی ۱۲۲۸ ش به دنیا آمد. وی سه سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود وچون مادرش عفتالسلطنه بود و چون مادرش از زنان عقدی شاه و از دودمان قاجار نبود، به ولایتعهدی منصوب نگشت. مسعود میرزا در ابتدا با لقب یمین الدوله، حکومت مازندران و استرآباد و سپس فارس و اصفهان را به عهده گرفت تا این که لقب ظلُّ السلطان یعنی سایه پادشاه را اخذ کرد. در زمان حکومتش بر فارس، به خاطر ظلم فراوان، عزل شد ولی مدتی بعد به اصفهان رفت و تا 34 سال بعد با ستم حکمرانی نمود. ظل السلطان قشون مجهز و منظمی پدید آورد و با باج گیری و اخذ مالیاتهای سنگین از رعیت، ثروتی افسانهای گرد آورد که به اعتراف خودش، برای ده نسل پس از او کافی بود. وی، املاک مردم را با زور و قهر، غصب و تصرف میکرد و شورشها را با سنگدلی سرکوب مینمود. در حدود سال ۱۲۵۹ ش که به اوج قدرت رسیده بود، به پشتوانه ارتش محلی خود، اوامر حکومت مرکزی را نادیده میانگاشت و در سال ۱۲۶۱ به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که حاضر است در ازای دریافت مقام ولایتعهدی، مبلغ هنگفتی پیشکش نماید. وی اندکی بعد به فکر تصاحب سلطنت افتاد و تا پایان عمر در صدد یافتن آن بود.
در ۱۲۳۹ در 11 سالگی به حکومت مازندران و استرآباد و غیره منصوب شد پس از پایان دوره حکمرانی اش در مازندران، به تهران احضار شد و پس از ورود به پایتخت با همدم الملوک (دختر امیر کبیر) که بعدها به همدم السلطنه ملقب گردید ازدواج کرد و پس از برگزاری مراسم عقد ازدواج به فرمانروایی فارس انتخاب شد
در 17 سالگی ۱۲۵۳ به اصفهان می رود و این مرتبه دوره حکمرانی او تا سال ۱۲۸۶ یعنی سی و پنج سال متوالی ادامه پیدا می کند. ( حکومت اصفهان و بخشهای زیادی از جنوب و غرب ایران را برعهده داشت) از همان اوان شباب و عنفوان جوانی راه استفاده و یا به اصطلاح آن ایام، دخل و مداخل را خوب می دانست و به جمع آوری نقدینه و جواهر و املاک عشق و علاقه مفرطی داشت و روز به روز بر دامنه سلطه و چنگ اندازی بر املاک حومه اصفهان می افزود هرچند که هیچ گاه به این آرزوی خویش نرسید.
ظل السلطان افزون بر بیست و یک هزار سرباز در اختیار داشت و اصرار میکرد تا وزارت جنگ به او واگذار شود. وقتی که خبر مظالم او به گوش ناصرالدین رسید، شاه قاجار درصدد سفر به اصفهان و بررسی اوضاع آنجا برآمد. در این هنگام ظل السلطان بیمناک به تهران آمد و به شاه و درباریان هدایای نفیس تقدیم نمود. با این همه، شاه پس از مدت کوتاهی، با صدور فرمانی، او را از سراسر قلمرو حکومتی غیر از اصفهان برکنار نمود. او در تمام دوران سلطنت مظفرالدین شاه نیز حاکم اصفهان بود و با مشروطه خواهان به شدت برخورد میکرد. از دیگر کارهای جنون آمیز او، تخریب آثار و ابنیههای با ارزش دوران صفوی در اصفهان بود تا شاه به این شهر توجهی نداشته باشد و او مطلقالعنان آن دیار گردد.
ظلالسلطان در همان جوانی سرسخت و نیرومند و مستبد و در کسب جاه و مال چیرهدست و مهارت زیادی داشت، چنانچه از نقدینگی و جواهر و املاک و پیشکشیهایش به پدر تاجدارش نمونههای متعدد تاریخی میتوان یافت و در ایام حکومت روز به روز بر این سلطه و اموال و املاک اضافه میکرد. پارک مسعودیه تهران، باغ نو، باغ حاجی آباد، باغ ابریشم، باغ اکبرآباد، شکارگاه و عمارت قمشلو و ابنیه قهدزیجان و کوجان اصفهان، میل وافر شاهزاده قاجار را به ملک و دارایی نشان می دهد. آنچه مسلم است این است که رعایت حال رعیت و رضایت فروشندگان املاک اهمیت چندانی برای او نداشت.
قحطی بزرگ سال ۱۲۴۹(71-1870م) فاجعه آمیزترین رویداد در تاریخ جدید ایران بود. در زمستان سال در بخشهای وسیعی از ایران خشکسال بود و زمستان سال بعد هم فقط در نواحی غرب و جنوب این سرزمین باران بارید. میگفتند که نقاطی از کشور در این دو سال یک قطره باران هم به خود ندید. از جمله مناطقی که از خشکسال آسیب سخت دید، خراسان، اصفهان، یزد و فارس بود. در بسیاری از نواحی، دیم کاری حاصلی نداد و محصول زراعت آبی هم در نتیجه کمبود شدید آبهای سطح و تحت الارضی بسیار اندک بود. حتی زاینده رود که معمولاً پر آب بود، خشک شد
مسلمانها حتی به روی اجساد یهودیان ریختند. کالبدها را از قبر بیرون میآوردند تا بخورند، و عده ای تا آنجا پیش رفتند که به همین منظور به بچه دزدی پرداختند. در قم هیچ کس جرأت تنها راه رفتن در خیابان نمیکرد که مبادا به چنین سرنوشت هولناکی دچار شود. نقل شده است که یکی از خویشان مؤلّف « تاریخ قم» ناپدید شد، و تصور آن بود که چنین بلایی بر سرش آمده است. اراذلی که بیرون شهر قم در کمین بودند، زنهایی را که در پیِ قوتِ لایموت به شهر میآمدند به بهانه اینکه میخواهند به آنها غذا بدهند، گول میزدند و به کناری میکشیدند تا آنها را بکشند و بخورند
این قحطی از جهات متعدد تأثیر وخیمی بر اقتصاد داشت. بیش از همه، کشاورزی به سختی لطمه دید. در اصفهان اراضی مزروع در نتیجه خشک شدن رودخانهها، خراب و بایر شد. شماری از زارعان خرده مالک، زمین خود را در عوض محصول به پای مالیات دادند. بعضی دیگر از کشاورزان صاحب زمین برای رهایی از بار مالیات حقوق ملکی خود را به اشخاص معتبر و بانفوذ منتقل کردند. در حوالی قم شماری از دهات ویران ماند و بی صاحب شد، زیرا که مالکان آنجا روستاها را رها کردند و رفتند
در اصفهان خبر رسید که مقدار زیادی غلّه از شیراز در راه است. این خبر موجب شد که دکانها را باز کنند و قیمتها به سرعت پایین آمد. امام جمعه، رییس روحانی شهر، و رحیم خان رئیس گمرک که دو نفر از معتبران شهر بودند، این وضع را غنیمت شمردند و نقشه ای ریختند. آنها با اعلام در راه بودن غلّه از شیراز و وانمود کردن به مصرف و فروش همه موجودی غلّه خودشان، پنهانی و به وسیله واسطه های خود هر آنچه غلّه که یافتند و توانستند، خریدند و در این حال هم رحیم خان با استفاده از مقام و اختیار خود مانع ورود کاروان غلّه شیراز به شهر شد، و این دو بزرگوار، که اینک بازار را در اختیار و انحصار خود داشتند، قیمت نان را یکشنبه چهارصد درصد بالا بردند . در اصفهان ( هر روز) چند صد نفر میمردند
اصفهان و مشهد که سختتر از همه لطمه دیدند، دست کم یک سوم جمعیت خود را در مرگ و میر یا مهاجرت مردم از دست دادند
درباره رقم کلّ تلفات در کشور روایات مختلف است. این رقم را 1/5 میلیون ذکر کرده است. این عده برابر 20 تا 25 درصد جمعیت تخمینی 6 تا 7 میلیونی آن روز ایران است
(حالا اگر وقت کردی چندتا هم بکوب تو سرت بر نیاکانت)
مرگ ظل السلطان حاکم ظالم اصفهان
مسعود میرزا در اواخر عمر مدتی را در اروپا گذراند تا این که پس از دچار شدن به اختلال حواس، در دهم تیر ماه ۱۲۹۷ ش در حدود هفتاد سالگی مرد
—
لشكر كشي به هرات در سال ۱۲۱۶ـ ۱۲۱۷ ، شورش آقا خان محلاتي داماد فتحعليشاه و رئيس فرقه اسماعيليه در سال ۱۲۱۸ ، اختلافات ايران و عثماني بر سر مسائل مرزي و قتل عام نه هزار تن ازشيعيان مقيم كربلا به دست والي بغداد در سال ۱۲۲۱ شورش سالار پسر عموي محمد شاه در خراسان در سال ۱۲۲۵ ، اوجگيري مذهب بابيه در سال ۱۲۲۳ از وقايع مهم دوران محمد شاه قاجار است .
Coming soon
شاهزاده محسن میرزا یا محمد محسن میرزا ؛ پسر بزرگ و ارشد اولاد عبدالله میرزا متخلص به دارا ، پسر یازدهم فتحعلیشاه قاجار است که یکی از شاهزادگان فاضل این طایفه بوده و ریاست اصطبل خاصه مبارکه و امیرآخوری دربار ناصرالدین شاه را بر عهده داشته است.
ملک منصور میرزا پسر سی و ششم فتحعلیشاه و برادر کهتر ملک قاسم میرزا (مولف روزنامه حاضر) بوده و در سال ۱۱۹۰ متولد شده است . این شاهزاده غالب ایام نزد برادر مهتر خویش به سر می برد و در سال ۱۲۳۹ حاکم ارومیه نیز بوده است . سبیل های بلندی داشته و در آن زمان در داشتن چنین سبیل هایی در میان امثال و اقران خود کم نظیر بوده و غیر از شاهزادگی ، گویا هنر دیگری نداشته است .وی از هر صورت با ملک قاسم میرزا تفاوت بسیاری داشت.
شاهزاده بهمن میرزا پسر چهارم عباس میرزا نایب السلطنه و برادر اعیانی محمد شاه قاجار است که در سال ۱۱۸۹ متولد شد . وی از فضلای شاهزادگان قاجار است و صاحب کتابخانه ای معتبر بوده که پس از پناهندگی او به روسیه به تصرف ناصرالدین میرزا درآمد. او در سال ۱۲۶۳ در شهر شوشی (پناه آباد) در سن هفتاد و شش سالگی درگذشت .
شاهزاده یحیی میرزا پسر چهل و سوم فتحعلیشاه قاجار است که در سن هفت سالگی به سال ۱۲۰۲ با پیشکاری منوچهر خان گرجی خواجه، ایشیک آقاسی باشی (معتمد الدوله) به حکومت گیلان منصوب شد. یحیی میرزا تا سال ۱۲۱۹ حاکم گیلان بود و پس از یک دوره فترت در حکومت وی، مجدداً از طرف محمد شاه حاکم گیلان شد.
چهارسو: اصل اين كلمة چهارسوق ست كه از دو جزء «چهار» (عدد ترتيبي) فارسي و «سوق» عربي به مفهوم بازار تركيب شده است و در تلفظ محلي كلمة چهار سايش يافته و حرف «ق» از كلمة سوق نيز ساقط گشته و «چارسو» گفته ميشود و آن ميداني است كه چهاربازار، يعني محل كسب و كار و خريد و فروش به آن ميدان متّصل ميشود. اين ميادين معمولاً سقفي گنبدي دارد
چهارسوق شیرازیها: انتهای خیابان شاه
چهارسو كوچك: كه در پايين چهارسو شيرازي ها و در سمت مشرق آن قرار دارد، از چهارسوهاي قديمي به شمار ميآيد.در محلّة بيدآباد سه چهارسو به
نامهاي عليقلي آقا، بيدآباد و درب شيخ وجود دارد كه چهارسوي بيدآباد در وسط و چهارسوهاي علي قلياقا و درب شيخ در طرفين آن قرار گرفتهاند.
مسجد آقا میرزا محمد باقر چهارسوقی خوانساری , مسجد رحیم خان مربوط به دوره قاجار است و در اصفهان، محله چهار سوق شیرازیها، تقاطع خیابان طالقانی و کاشانی واقع شده.در اين مسجد من آيه قران حفظ ميکردم و پول از آقا اونجا ميگرفتم (هنوز حفظم) . روز جمعه و ميرفتم باپول سينما
آخرش این شجره نامه چی شد؟ اگر فقط عبدالله بهبهانی باشه که من فامیلمو عوض میکنم میذارم شاه سفید
نه بابا گورباباي بهبهانی عوض نکن تا چشمش کور شه
سلام،
من یکی از شاه سیاه ها هستم.
مان پدربزرگم حسینقلی شاه سیاه و مادر بزرگ عفت هستند.
پدرم هم حسن، عمه فازمه و عمو علیرضا هستند.
در شجرهنامه چیزی از خانواده ام ندیدم
سلام خوشحال شدم
. من يک خاله داشتم به نام عفت که جوان فوت ميشه حدود ۸۰ سال پيش .سوال ولى شما فکر ميکني حاج اسماعيل عطار را ميشناسى.
خاندان شاه سیاه یکی از با اصالت ترین ها در اصفهان هستند و بسیار انسان های پاک و شریفی هستند
سلام
من محمد شاه سیاه هستم اسم پدرم حسین واسم پدر پدرم
فرج اله واستاد فرج اله پسر استاد علی رضا معمار هست
ک در شجره نامه هست